****** ولنتاین *******
ولنتاین در قرن اول میلادی در روم زندگی می کرد...
در آن زمان روم تحت سلطه پادشاهی جنگجو به نام کلادسیوس بود که دوست داشت سربازان برای حضور سپاهش در جنگ داوطلب شوند ولی مردها نمیخواستند بجگند، و کلادسیوس این کمبود سرباز را ناشی از سستی مردها در ترک عشق می دانست، پس همه نامزدی ها و ازدواج ها ملغی اعلام کرد همانطور که گفته شد ولنتاین که در آن زمان یک کشیش بود با او به مبارزه برخاست و به همراه ماریوس مقدس عزم خود را جزم کردند تا زوج های جوان را به طور سری به عقد هم درآورند پس از با خبر شدنِ پادشاه از این قضیه برای سر والنتین مقدس جایزه تعیین شد و او زندانی شد.
وقتی در زندان بود بسیاری از کسانی که او آنها را به عقد هم در آورده بود به دیدنش رفتند. آنها گل و نامه های محبت آمیز خود را از بالای دیوار زندان پرتاب می کردند. تا اینکه سرانجام در فوریه سال 269 قبل از میلاد به قتل رسید . یکی از ملاقات کنندگان او دختر زندانبان بود، روزها به دیدارش می آمد و چند ساعتی با هم صحبت میکردند روزی که قرار بود والنتاین کشته شود نامه ای برای تشکر از دختر زندانبان نوشت که با جمله “Love from your valentine” خاتمه یافت.
در سال 496 بعد از میلاد، پاپ جلاسیوس 14 فوریه را به افتخار او روز ولنتاین نامید. از سالها قبل روز 14 فوریه کسانی که یکدیگر را دوست داشته اند برای هم هدایایی ساده ای چون گل می فرستادند. و امروز در اکثر نقاط جهان این روز رو جشن می گیرند و عشاق در این روز با خریدن هدایایی مثل شکلات و عروسک که اکثرا خرس هست و شاخه گل رز و کارت تبریک ولنتاین بهم علاقشون رو نشون میدن.
********** روز عشاق در ایران باستان **********
سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاکی" که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی"شاهی و فرمانروایی آرمانی" که خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند. سپندار مذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند.
مستند خود شیفته خود فروخته(گلیشفته) |
اولین تصویر از بارگاه مقدس و منور قمر منیر بنی هاشم آقا ابالفضل العباس علیه السلام....
در «أمالی» شیخ صدوق رحمة الله علیه از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم روایت است که: «إن حلقة باب الجنة من یاقوتة حمرآء علی صفآئح الذهب. فإذا دقت الحلقة علی الصفحة طنت و قالت: یا علی!؛ حلقه در بهشت از یاقوت سرخ است که بر روی صفحه های طلا قرار داده شده است. چون حلقه را بر روی صفحه بکوبند، طنین می اندازد و میگوید: یا علی(ع)
علامه بزرگوار محمد باقر مجلسی رحمة الله علیه در کتاب شریف بحار الانوار باب معاد بعد از ذکر این روایت به دو نکته ظریف ،زیبا و دقیق اشاره میکنند به این مضمون ..
میفرمایند : وقتی در خانه ی کسی را میزنیم علی القاعده صاحبخانه را صدا میزنیم و به این معناست که خانه مال اوست و راویت این نکته را بیان میکند که بهشت مال امیرالمؤمنین علیه السلام است..
و نکته ی دوم اینکه : دنیا مزرعه ی اخرت و اخرت مظهر اعمالیست که در دنیا انجام داده ایم ، پس اگر در دنیا گفتیم " یا علی " و با علی علیه السلام بودیم ،در اخرت هم دستمان به این حلقه میرسد و گوشمان طنین آن را میشنود اما اگر در دنیا از مولا روی برگرداندیم و به غیر دل خوش کردیم در اخرت هم از این نعمت محروم میشویم...
روزی که حساب خلق اغاز شود
اکسیر ولا تو را سبب ساز شود
این نکته ز من شنو که درهای بهشت
با نام علی به روی تو باز شود....
دزدی مـال و دزدی دیـن
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...
کفش دخترها و پسرها در موقعیتهای مختلف...
پر بازدیدترین سایت ایرانی !
مسافرکشه بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه :آقا منو میشناسی ؟راننده میگه : نه یهو راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی؟راننده میگه : نه. شما ؟مسافر مرد میگه : من عزرائیلم راننده میگه : برو بابا اُسکول گیر آوردی؟ یهو خانومه از عقب به راننده میگه :ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟ راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه. بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن
بسم الله
میفرمایند که شخصی (ازبزرگان) شهید حبیب بن مظاهر را در خواب میبینددر حالی که حبیب اندوهگین بودند.
(مستحضر هستید که حبیب در کربلا دم در حرم آقا سید الشهدا(ع) مدفون هستند و هر کسی به زیارت امام حسین(ع) می رود هم رفت و هم برگشت از سر قبر حبیب عبور میکند_و مستحضر هستید که حبیب در راه امام حسین(ع) 2 بار جان داد_اون هایی که نمیدونن طلبشون. ببخشید مجال نیست)
میفرماید یا جبیب
شما با این مقامی (همنشینی و هم رکابی آقا سیدالشهدا(ع) و ...) که داری برای چی ناراحت هستی؟
میفرماید:
خدارو شکر به عهدی که داشتم وفا کردم و خداوند هم اجر این وفاداری را داد اما دوست داشتم زنده می بودم ، لحظاتی در مجلس امام حسین کنار این گریه کنان مینشستم ف برای مظلومیت امام حسین(ع) فقط گریه میکردم.
بله
مجلس امام حسین رفتن جای خود که می فرماید اگر نتونستی بیای کربلا تک تک مجالس شما کربلای ماست
اما گریه ی بر مظلومیت حسین(ع) ثوابی عظیم دارد.
خراشهای عشق خداوند
چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرشسرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق
مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت
" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند"
.گاهی مثل یک کودکِ قدرشناس خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده، خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند
*جواب سوال: |
|
* نام و نام خانوادگی : | |
* آدرس ایمیل: | |
نوع شارژ 1.همراه اول 2.ایرانسل: | |
**جواب سوال در مطالب وبلاگ می باشد** **طریق ارسال جواب سوال و نوع شارژ فقط عدد گزینه مورد نظر را ارسال کنید** |